۴۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

حرفهای گفته نشده ...

         - تهِ حرفا خدافظى میکنن!

          + نه؛ حرفا از بعدِ خدافظى تازه شروع میشن..


  • ۹ پسندیدم
    • فاطمه :)
    • يكشنبه ۱۷ مرداد ۹۵

    تنهایی ...

    فکر می کردم تنهایی یعنی

    من،

    سکوت،

    پنجره های خاک گرفته،

    نمیدانستم سنگینی اش بیشتر می شود در ازدحام آدم ها


  • ۱۱ پسندیدم
    • فاطمه :)
    • شنبه ۱۶ مرداد ۹۵

    .......*

    کسی به مرداد چیزی گفته که اینجوری داغ کرده؟؟!


    شده اینجا مث کویر!شبا یخ  روزا دااااغ ..

    خدایا؟! شکرت :*



  • ۱۱ پسندیدم
    • فاطمه :)
    • جمعه ۱۵ مرداد ۹۵

    باعرض پوزش !

    سلام !

    من برای مدتی نظرات وبم رو بستم  .. فقط برای مدتی :)

    باعرض پوزش مجدد😟



  • ۱۰ پسندیدم
    • فاطمه :)
    • پنجشنبه ۱۴ مرداد ۹۵

    نگاه من به زندگی😍

    ی سری حرفا ، ی سری reaction ها ، ی سری رفتارها ..

    کلا ی سری " ی سریا " بدجور تو ذهن آدم میمونن . چ مثبتش . چ منفیش .

    کلا میگم ، یاده من خیلی خوب میمونه ، خیلی :) .

    مثبت بودنه ادما ک خوبه  ، ولی منفی ها .. خوبه ک آدمه تلافی کنی نباشیم .. ولی دور بشیم 

    آدما ترسناک میشن وقتی عوض میشن .. دور بشیم . تو اینکار ب طرز عجیب غریبی مهارت دارم

    .. واقعا عجیب غریب :) 

    😊😊

  • ۶ پسندیدم
  • ۲ نظر
    • فاطمه :)
    • چهارشنبه ۱۳ مرداد ۹۵

    منو داداشِ گلم!

    اینستا نصب کردم :|


    زود داداشم همونجا فرستاد مگه قرار نبود نصب نکنی؟!


    اخه برادر من بذا من بیام تو! ببینم اصن باید چیجوری جوابتو بدم!


    بعد بزن تو ذوقم!


    میگم اومدم ببینم چیجوریه! میگه هیچی نداره!


    دیدم جواب ندم ب صلاحمه!و به صرفه ام هست!


    والا


    ینی یه همچین داداشه جیگری دارم من

  • ۱۰ پسندیدم
  • ۱۰ نظر
    • فاطمه :)
    • سه شنبه ۱۲ مرداد ۹۵

    بدون عنوان ...

  • ۵ پسندیدم
  • ۴ نظر
    • فاطمه :)
    • سه شنبه ۱۲ مرداد ۹۵

    زمزمه های من

    چرا دلمون می شکنه ؟

    شاید چون انتظار غیر واقعی داشتیم .

    شاید چون روی کسی حساب باز کردیم که نباید باز می کردیم .

    شاید چون زندگی رو اونجور که باید نشناختیم .

    شاید چون رویاپرداز یا حتی ایده آلیست هستیم .

    شاید چون ...

    دلایل زیادی داره . به هر حال مشکل درون ماست و نه کسی که فکر میکنیم دلمون رو شکسته !

    دلمون به دست انتظارات و نگاه مون به زندگی شکسته .

    یه دوستی داشتم که مدام ضد حال میزد . بدها !! بهش گفتم چرا هی دل آدم رو می شکنی ؟ میگفت دل اونقدر باید بشکنه که یاد بگیره نشکنه !

    الهی به اون درجه از شناخت برسیم که فقط نظارگر باشیم . یه شاهدی که نمی رنجه !

  • ۶ پسندیدم
  • ۴ نظر
    • فاطمه :)
    • سه شنبه ۱۲ مرداد ۹۵

    نسل ِ ما

     
    نهایتش روزی دستهایی را میگیریم که دنیای کسی بود ،

    و شناسنامه هایمان یک اسمِ دیگر با خود حمل میکنند ...

    حاصلش بچه هایی میشوند که ما فقط اسمِ پدر و مادر را برایشان یدک میکشیم ...

    این میشود انتهای نسلی که دوست داشتنش را قورت داد ...
     
     
     
  • ۵ پسندیدم
  • ۹ نظر
    • فاطمه :)
    • دوشنبه ۱۱ مرداد ۹۵

    بی خوابی نوشت !


    داشتم فکر می کردم الان تو گوشه گوشه ی دنیا آدمای زیادی هستن که ناخوش احوالن.

    آدمای زیادی که واسه زنده بودن می جنگن. 

    و یادم افتاد که چقدر خوبه که من سالمم.

    چقدر خوبه که هر روز میتونم بدون فکر قرص و دارو و شیمی درمانی و درمونگاه روزمو شروع کنم. 

    خدا جونم شکرت. و به همه ـشون کمک کن که حالشون خوب شه. تو رو خدا :*

  • ۱۲ پسندیدم
  • ۱۳ نظر
    • فاطمه :)
    • دوشنبه ۱۱ مرداد ۹۵