۴۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

زندگی ...

فکر می کنم سخت نیست که آدم فقیر باشه وقتی بین فقیرا زندگی می کنه
 اما سخته آدم پولدارباشه وقتی بین خیلی پولدار ها زندگی می کنه!

 

ما وضع مالی متوسطی داریم اما خب دوستان من همه وضعشون

خیلی توپه و این سخته! نه این که دلم بخواد جای اونا باشم بعضی وقتا

فقط هم دیگه رو درک نمی کنیم! بچه مایه دارا (اکثرا)  این طوری

اند دیگه! نمی فهمند وقتی می گی نمی خوام دانشگاه آزاد

یا غیر انتفاعی برم یعنی چی! نمیفهمند وقتی می گی که

دلم می خواد استقلال مالی پیدا کنم یعنی چی! نمی فهمند که وقتی

دعوتت می کنند یه رستوران خیلی گرون قیمت و بهت

شیشلیک و فیله و جوجه می دهند نباید توقع داشته باشند که تو هم

با همین شیوه یه بار دعوتشون کنی! نمی فهمند که پشیمونت می کنند از

این که دعوتشونو پذیرفتی! نمی فهمند که عمر دوستی ها

به گرون قیمت بودن رستورانی که باهاشون می ری بستگی نداره

و حتی تعداد دوستات! نمی فهمند که وقتی میایند تو خونه ات نباید

شبیه پری مهربون باهات رفتار کنند! نمی فهمند که تو اصلا دلت نمی خواد

که جای اونا باشی اصلا دلت نمی خواد که قدر پولو ندونی!

و از زندگی کردن تو همین خونه راضی هستی! نمی فهمند که مادر

پدرت لزوما نباید ماشین جدا داشته باشند!

نمی فهمند که محل شما با محل اونا فقط چند خیابون فاصله داره و

احمقانه است که فکر کنی آسمون بالا سر اونا برف می باره

ولی بالا سر ما آفتاب سوزانه!

نمی فهمند که برای تو واقعا مهم نیست که لباست مارک دار باشه یا نه!

و نباید این موضوع رو برای تو مهم کنند چون تو داری زندگیتو می کنی!

اینایی که از هیچی می رسند به همه چی بهتر می فهمند! 

این دخترایی رو که منتظرند که یه پسر پولدار بیاد و خداوند سرش

بلای آسمانی بیاره و ازشون خواستگاری کنه رو نمی فهمم و

این پسرایی که 25 سالشونه ولی دستشون تو جیب مامان باباشونه!

حس همیشگی من این بوده که باید دستت تو جیب خودت باشه

حداکثر تو 22 سالگی!

 

+ به اینا که رتبه ی برتر کنکور میخان بشن تبریک می گم!

حسم اینه که خیلی تلاششون زیاد بوده و باید این طوری باشه.

فکر می کنم باید یه دوره کوزت وار تو زندگی ام باشه تو زندگی

هر کی که بوده اون آدم خیلی بزرگ و ماندگار شده!من خیلی دلم می خواد

که تلاشم زیاد باشه و باید این طوری باشه تو این شبای قدر خودم واسه ی

این خواسته ام خیلی دعا کردم.. اینکه آدم با پشتکاری بشم اینکه

هی کار کنم و هی کار کنم و خسته نشم!

شما هم برام دعا کنید!

  • ۲ پسندیدم
  • ۷ نظر
    • فاطمه :)
    • يكشنبه ۳ مرداد ۹۵

    "عقرب"

    ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﻋﻘﺮﺏ ﺑﺎﺭ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﻣﺜﻞ ﻋﻘﺮﺏ !

    ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺍﺯ ﺑﺎﻟﯿﻦ ﻭﺭﻣﯽﺩﺍﺭﯾﻢ

    ﺗﺎ ﺷﺐ ﮐﻪ ﺳﺮ ﻣﺮﮔﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ،

    ﻣﺪﺍﻡ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺰﯾﻢ . ﺑﺨﯿﻠﯿﻢ؛ ﺑﺨﯿﻞ !

    ﺧﻮﺷﻤﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺳﻨﮓ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﯾﻢ؛

    ﺧﻮﺷﻤﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﻓﻠﺞ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ .

    ﺍﮔﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﯾﮏ ﻟﻘﻤﻪ ﻧﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺳﻖ ﺑﺰﻧﺪ،

    ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﻮﺷﺖ ﺗﻦ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﺟﻮﺩ .

    ﺗﻨﮓ ﻧﻈﺮﯾﻢ ﻣﺎ ﻣﺮﺩﻡ . ﺗﻨﮓ ﻧﻈﺮ ﻭ ﺑﺨﯿﻞ . ﺑﺨﯿﻞ ﻭ ﺑﺪﺧﻮﺍﻩ .

    ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯿﻢ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﺮ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﺩ،

    ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﺎ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ . ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﮐﺴﯽ ﻣﺤﺘﺎﺝ

    ﺍﺳﺖ،ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﻢ، ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﺎﯾﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺟﻤﻌﯽ ﻣﺎ

    ﻫﺴﺖ . ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﭘﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺑﯿﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢ !


    +از کتاب "کلیدر" محمود دولت ابادی
  • ۳ پسندیدم
  • ۶ نظر
    • فاطمه :)
    • شنبه ۲ مرداد ۹۵