من هی دلم می خواهد بنویسم . وقتی دارم کار می کنم . وقتی راه می روم . وقتی دارم می خوابم . دلم می خواهد یک چیزهایی بنویسم . شاید اصلا مهم نباشد . شاید خیلی الکی باشد ولی خب دلم می خواهد بنویسمشان ولی وقتی می آیم اینجا همش زل می زنم به کیبورد . انگار چیزی برای نوشتن ندارم . بعد بیخیال می شوم و می روم دنبال زندگی روزمره .
دیگر عادت کردم به ننوشتن. مثل اشکهایم که آنقدر نگهشان داشتم برای وقتهای تنهایی که دیگر گریه کردن یادم رفت .
حتا گاهگاهی دلم برای وبلاگم می سوزد فکر می کنم مثل یک زن پیر دستش گرفتم یک روز بردمش خانه سالمندان و حالا اگر وقت کنم یک روزی بهش سر می زنم که هم دلش نشکند هم خودم عذاب وجدان نداشته باشم .
من اینجا را دوست دارم به اندازه همه مواقع دلتنگی و روزهای تنهایی . حتی اگر خودم بنویسم و فقط خودم بخوانمش ..
+ :)