یکی از لذت بخش ترین کارا واسم اینه که یه شونه برمیدارم و میدم دست بابام دیگه خودش بقیشو میفهمه .. شونه میکنه و واسم میبافه .‌.. کلی ام قربون صدقم میره .. ولی فک کنم دیروز ، آخرین باری بود که میتونستم خودمو واسه بابام لوس کنمو شونه بدم دستش .. 

دومیشم اینه که از مامانم بخوام واسم‌لالایی بخونه .. حالا هرجا که باشه .. پشت تلفن .. هرجا .. ولی دیگه نمیتونم ازش بخوام .. باید با همون لالایی سر کنم که موقعی که داشت واسه پسرخالم میخوند یواشکی ضبطش کردم ..

فقط اینکه .. چقد زود همه چی از هم میپاشه .. چفد زود ..