بعضی وقتها دل آدم یه جوری می شود . یه جوری که اصلا معلوم نیست . انگار از مرز دلتنگی هم گذشته . بعد هر چه قدر به دور و برت نگاه می کنی که دلیلش را پیدا کنی هیچ چیزی نیست . انگار زل زده ای تو ی تاریکی مطلق و دنبال چیزی می گردی که اصلا نمی دانی چیست . حتی وقتی همه چیز خوب است . همه چیز آن طوری است که باید باشد باز هم این حس لعنتی هست .سالهاست گاه گاه دلتنگ چیزی می شدم که اصلا نمی دانم چیست . یه وقتهایی چنگ می اندازد روی دلم می نشیند و من هرچقدر میگردم دلیلش را پیدا کنم که برای همیشه از  شرش خلاص شوم  فایده ندارد بعد  آنقدر  می گذرد تا یادم برود هست .

ولی خوب میدانم  حوصله روز های گذشته را ندارم چه برسد به اینکه دلم برایش تنگ شود . شاید یک جایی از دلم برای روزهای آینده تنگ می شود .